گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شرح خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
جلد دوم
پاسخ خلیفه



اشاره
فأجابها ابو بکر عبد الله بن عثمان و قال: یا ابنۀ رسول الله صلی الله علیه و آله لقد کان ابوك بالمؤمنین عطوفا کریما، رؤوفا، رحیما،
علی الکافرین عذابا ألیما و عقابا عظیما، ان عزوناه وجدناه اباك دون النساء و اخا الفک دون الاخلاء، آثره علی کل حمیم و ساعده
فی کل امر جسیم لا یحبکم الا سعید و لا یبغضکم الا کل شقی فأنتم عترة رسول الله الطیبون و الخیرة المنتجبون علی الخیر ادلتنا و
صفحه 78 از 107
الی الجنۀ مسالکنا و انت یا خیرة النسآء و ابنۀ خیر الانبیاء صادقۀ فی قولک سابقۀ فی وفور عقلک غیر مردودة عن حقک و لا
مصدودة عن صدقک والله، ما عدوت رأي رسول الله و لا عملت الا باذنه و ان الرائد لایکذب اهله و انی اشهد الله و کفی به شهیدا
انی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: نحن معاشر الأنبیاء [ صفحه 276 ] لا نورث ذهبا و لا فضۀ و لا دارا و لا عقارا و انما
نورث الکتاب و الحکمۀ و العلم و النبوة و ما کان لنا من طعمۀ فلوالی الأمر بعدنا ان یحکم بحکمه و جعلنا ما حاولته فی الکراع و
السلاح یقاتل بها المسلمون و یجاهدون الکفار و یجالدون المردة الفجار و ذلک باجماع من المسلمین لم انفرد به وحدي و لم استبد
بما کان الرأي فیه عندي و هذه حالی و مالی هی لک و بین یدیک لا نزوي عنک و لا ندخر دونک انت سیدة امۀ أبیک و الشجرة
الطیبۀ لبنیک لا یدفع مالک من فضلک و لا یوضع فی فرعک و اصلک حکمک نافذ فی ما ملکت یداي فهل ترین ان اخالف فی
ذلک اباك صلی الله علیه و آله سپس ابوبکر، عبدالله بن عثمان، پاسخ فاطمه علیهاالسلام را چنین داد: اي دختر رسول خدا! صلی الله
علیه و آله همانا پدر گرامی شما به مؤمنان رؤوف و مهربان و کریم بود، و بر کافران عذاب دردناك و شکنجهي بزرگ، اگر در
پی نسبت خانوادگی باشیم، آن بزرگوار پدر شما نه زنان دیگر است، و برادر شوهر شما و نه [ صفحه 277 ] دیگر دوستان، و
میبینیم که نبی اکرم صلی الله علیه و آله (شوهر شما را) بر هر دوستی ترجیح داد و در هر کار بزرگ شوهر شما پیامبر را مساعدت
مینمود. شما را دوست نمیدارد مگر خوشبخت، و دشمن نمیدارد مگر بدبخت؛ پس شما خاندان پاك رسول الله هستید و
برگزیده نجیبان. راهنمایان بر هر خیر و دلیل بر راه بهشت؛ و شما بالاخص برگزیدهي زنان و دختر بهترین پیامبران هستید، در گفتار
راستگو، و در عقل و درایت بر دیگران سابق، و هرگز در حق شما کوتاهی و در راه راستی که در پیش دارید مانعی ایجاد نخواهد
شد. به خدا سوگند! من از رأي رسول خدا تجاوز نمیکنم، و هرگز عملی بدون اذنش انجام نخواهم داد. چه اینکه پیشرو و قافله
سالار، به مردمان قافله دروغ نمیگوید، و خدا را در این مسأله شاهد میگیرم، و شهادت او کافی است که از رسول خدا شنیدم که
میفرمود: ما طایفهي انبیا طلا و نقره و خانه و مزرعه را به ارث نمیگذاریم، و آنچه از ما به ارث باقی میماند کتاب و حکمت و
دانش و نبوت است! و آنچه از وسیلهي قوت ما باقی مانده باشد، اختیار او در دست ولی امر بعد از ماست، که آنچه صلاح میداند
دربارهي او حکم کند؛ و آنچه را که شما درباره فدك مطالبه میکنید، ما آن را براي تهیهي اسب و اسلحه براي رزمندگان اسلام
قرار دادیم، که با آن با کافران و بدکاران [ صفحه 278 ] تبهکار بجنگند، و این مسأله چیزي نیست که من به تنهایی دربارهي او
تصمیم گرفته باشم، بلکه به اجماع تمام مسلمانان انجام دادهام. این است حال من، و آنچه در اختیار من است از آن شما و در اختیار
شماست، از شما دریغ نمیورزم و به غیر از شما ذخیره نمیکنم. شما سرور بانوان امت پدر گرامیتان هستید، و درخت پاك و
ریشهي فرزندانتان میباشید، و هرگز آنچه از فضیلت و برتري برخوردار هستید قابل انکار نیست، و در حقوق شما (چه اصل و چه
فرع) کوتاهی نخواهد شد، فرمان شما در مایملک شخصی من مطاع و نافذ است. آیا بدین سان صلاح میدانید که در این مورد با
فرمان پدر گرامی شما صلی الله علیه و آله مخالفت کنم!؟
توضیح مفردات
عزوناه: از مادهي عزو به معناي بستگی و خویشاوندي. و اخا الفک: در بعضی نسخ اخا لبعلک آمده و هر دو به یک معناست؛ چون
الف به معناي رفیق، یار، همدم و همراه آمده است. الاخلاء: جمع خلیل و خلان هم جمع آن آمده است. [ صفحه 279 ] خلیل:
دوست ویژه، دوستی که براساس پاکی و صداقت باشد. حمیم: نزدیک، خودمانی. مصدودة: ممنوع. عدوت: از مادهي عدي؛ یعنی،
تجاوز رائد: آن کسی که در پیش روي قافله حرکت نموده و به آنان مراتع و جایگاه میوه را نشان میدهد. الکراع: به ضم کاف:
دسته اسب. یجالدون: از جلد: جنگیدن و دست و پنجه نرم کردن. مردة: جمع مارد: طاغی، سرکش، نافرمان. لاتزوي عنک: از زوئ:
یعنی از شما پنهان نیست. لاتدخر دونک: از ذخر ادخر: براي روز مبادا کنار گذاشت، پسانداز کردن.
صفحه 79 از 107
شرح بخشی از پاسخ ابوبکر
ابوبکر کنیهي خلیفهي اول، اسمش عبدالله، پدرش عثمان، کنیهاش ابوقحافۀ بن عامر بن عمرو بن کعب سعد بن تیم بن مرة بن کعب
بن لوي بن غالب بن فهر القرشی التمیمی. اسم ابوبکر در جاهلیت عبدالکعبه بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به عبدالله
تغییر داد. وي را نیز عتیق مینامیدند. ابوبکر در سر دو سال و دوازده شب پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فوت کرد
234 ] . حال باید بررسی کرد هدف خلیفه از تواضع ظاهري چیست؟ [ صفحه 280 ] ابن ابیالحدید از کتاب سقیفه جوهري نقل ]
انما هو ثعالۀ شهیده ذنبه؛ روباهی است که دمش را شاهد » : میکند که: چگونه ابوبکر به مولی المتقین جسارت نمود و گفت
با دقت .« [ یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنسآء؛ از زنان و از ضعیفان طلب کمک و یاري میکنند! [ 235 » : سپس گفت «! میآورد
در این گفتار روشن میشود که ابوبکر صدیقهي طاهره را که سیدة نساء العالمین من الاولین و الآخرین است، یک فرد عادي از
یاد میکند. این برداشت واقعی خلیفه است، حال چگونه شد که « ضعفه: ناتوانان » زنها به حساب آورده و از آن بزرگوار به عنوان
خطاب میکند!؟ این نیست مگر یک مکر و حیله و «! انت یا خیرة النساء » در این مقام بدین سان تواضع و فروتنی نشان میدهد و با
فریب. وي با این کلمات متواضعانه و تعریف و تمجید ظاهري و منافقانه میخواهد عواطف مسلمانان را علیه صدیقهي طاهره
علیهاالسلام بسیج نماید، میخواهد بگوید: پدر بزرگوار شما آن گونه به مؤمنان رحیم و رؤوف بود، حال چه شد که شما اکنون بر
خلاف رویهي پدر مهربان، مهاجران و بویژه انصار را سرزنش کرده و میکوبی!؟ پس از این برخورد دوگانه کاملا روشن میشود،
واقعیت چهره همان است که ابن ابیالحدید از جوهري نقل میکند، و این تواضع و فروتنی همه ساختگی است. اگر چه در واقع
صدیقهي طاهره- صلوات الله علیها- [ صفحه 281 ] همان گونه و بلکه بالاتر از آن هست که خلیفه میگفت، ولی برخورد خلیفه در
والله یعلم » : مقابلهي دوم منافقانه بود و به اصطلاح کذب مجزي داشت. مانند این در قرآن آمده، دربارهي منافقان خدا میفرماید
انک لرسوله والله یشهد ان المنافقین لکاذبون [ 236 ] ؛ محققا خدا میداند که شما رسول او هستید، و خدا گواه است که منافقان
خلیفهي اول در این برخورد میخواهد به مردم بفهماند که وي جز ارادت و اخلاص به خاندان وحی و نبوت در «. دروغ میگویند
ضمیر ندارد، و از خلق عظیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله یاد میکند، تا این نکته را برساند که شما بر خلاف رأفت پیامبر، چرا
سوابق مجاهدت و جانفشانیهاي انصار را فراموش کرده، این گونه آنان را سرزنش میکنید!؟ خطاب عتابآمیز صدیقهي طاهره را
که از کانون محبت سرچشمه گرفته بود و هدفی جز دلسوزي و غمخواري امت نبود، به صورت قدرناشناسی از مجاهدان صدر
اسلام منعکس سازد، و به این گفتار دلسوزانه رنگ حقنشناسی بدهد، و با تأکید به اینکه غرضی جز اجراي فرمان رسول الله صلی
الله علیه و آله نیست و هرگز قصد خیانت و عداوت با خاندانش را ندارد، و روایتی را که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت
میدهد، با کمال صدق و صفا بوده و از راه صمیمیت به امت پدرش میباشد، تا شک و تردید را از قلبهاي [ صفحه 282 ] مسلمانان
نسبت به روایتی که نقل میکند برطرف سازد، و براي اثبات اینکه در دل غرض و مرضی ندارد، مال خود را به سیدة النساء پیشکش
میکند. این هم نیرنگ دیگري است، زیرا خود ابوبکر نیک میداند که زهراي طاهره علیهاالسلام تربیت شدهي پدر بزرگوارش و
پارهي تن او میباشد و هرگز زیر بار منت این چنینی نمیرود؛ وانگهی، اگر این پیشکش از روي صفا و صمیمیت بود بهتر بود که
آن را به مسلمانان میداد و از حق فاطمهي اطهر علیهاالسلام حاتمبخشی نمینمود. سپس جهت پذیرایی از مردم میگوید: اخذ
فدك تصمیم فردي نبود و مسلمانان اجماع کردند. سبحان الله! در کدام تاریخ نوشته شده که غصب فدك به آراء عمومی گذارده
شده و همه مسلمانان به غصب آن رأي داده باشند!؟ در حالی که این توطئه تصمیم افراد خاص و باند حاکم بود و بر اساس آن
انجام گرفت و هیچ یک از مسلمانان از آن خبردار نبودند، و اگر روایتی که خلیفه نقل میکند درست باشد، چنانچه با قسم غلیظ
ما آتیکم » : یاد میکند، دیگر چه نیازي به اجماع مسلمانان است؟ چه اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله مفترض الطاعۀ است
صفحه 80 از 107
الرسول فخذوه، و ما نهاکم عنه فانتهوا؛ آنچه از امري که رسول خدا براي شما میآورد پذیرفته، و آنچه را که نهی میکند، از آن
الکذب ریبۀ و الصدق طمأنینۀ؛ در دروغ شک و » : همچنین به مقتضاي قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود «. دوري کنید
معلوم است که باطن خلیفه از این روایت متزلزل [ صفحه 283 ] است و ممکن است کسی « تردید و در راست آرامش و سکون است
در مقام انکار بیاید و بگوید: غیر از خلیفه کسی این حدیث را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نکرده؛ براي جلوگیري و دفع
این سؤال مقدر، با اظهار اعتماد به مردم و شرکت آنان در تصمیمگیري کلی، زبان آنان را بسته و کسی لب به اعتراض نگشاید،
زیرا با وجود روایت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیازي به انضمام سند دیگري نیست، و اجماع و اتفاق در آن صورت حجیت
دارد که سند دیگري نباشد (فی طلعۀ الشمس ما یغنیک عن زحل؛ در طلوع خورشید به قدري نور هست که تو را از نور زحل بی
نیاز میکند). در حدیثی که ابوبکر نقل میکند لازم است در دو مقام بحث کنیم: اول: سند روایت، دوم متن روایت.
بحث پیرامون حدیث انا معاشر الانبیا..
مقام اول
قراین قطعی و یقینی در دست است که دلالت میکند این حدیث کذب محض است. چه اینکه روایات متعددي در حد تواتر از
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد صدیقهي طاهره و مولاي متقیان نقل شده، که همهي قراین قطعی هستند، که با وجود آن
روایات نمیتواند این روایت صحیح باشد و کذب است. حال به طور گذرا به این روایات [ صفحه 284 ] اشاره میکنیم: 1. رسول
این روایت را احمد حنبل در مسند خود، و .« سیدة نساء اهل الجنۀ » و یا « فاطمۀ سیدة نساء العالمین » : اکرم صلی الله علیه و آله فرمود
بخاري و مسلم و ترمذي و نسائی و ابنماجه و ابنحبان در صحیح خود، و ابن ابیشیبه و حاکم در مستدرك، و ابویعلی و روبانی و
عقیلی و طبرانی و ابنعساکر و صاحب استیعاب و دیگران، از حذیفه از ابوسعید خدري از ابنعباس از عایشه از رسول اکرم صلی
الله علیه و آله روایت کردهاند. 2. حضرت فاطمه و علی علیهماالسلام از عترت و اهل بیت و آنان معادل قرآن هستند، و این دو هرگز
انی تارك فیکم الثقلین او الخلیفتین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا، فانهما لن » : از هم جدایی ندارد
بیش از سی نفر از صحابه، این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کرده و شنیدهاند، به «. یفترقا حتی یردا علی الحوض
این ترتیب: علی امیرالمؤمنین و سیدالوصیین- صلوات الله علیه- عبدالله بن عباس، ابوذر غفاري، جابر انصاري، عبدالله بن عمر،
حذیفۀ بن اسید، زید بن ارقم، عبدالرحمن عوف، ضمیرة الاسلمی، عاصم بن لیلی، ابورافع، ابوهریرة، عبدالله بن حنطب، زید بن
ثابت، امسلمه، امهانی بنت ابیطالب علیهالسلام خزیمۀ بن ثابت، سهل بن سعد، عدي بن حاتم، عقبۀ بن عامر، ابوایوب انصاري،
ابوسعید خدري، ابوشریح خزاعی، ابوقدامه انصاري، ابولیلی، ابوالهیثم بن التیهان. راویان بعد از امهانی هر یک مستقلا [ صفحه
285 ] روایت کردهاند و در رحبهي کوفه ایستادند با هفت نفر از قریش و آن هفت نفر شهادت دادند که آنها هم از رسول خدا
مراجعه شود که « عبقات » صلی الله علیه و آله این حدیث را شنیدهاند و مجموعا سی نفر میشوند. براي اطلاع بیشتر به کتاب شریف
دو جلد آن مخصوص این حدیث شریف است؛ رضوان الله تعالی علی مؤلفه. 3. ابننجار و بیهقی به سند خود از ابنعباس روایت
کردهاند که ابنعباس گفت: پرسیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله از کلماتی که در مقام توبه، خداوند متعال به آدم تعلیم
« سأل بحق محمد و علی و فاطمۀ و الحسن و الحسین علیهمالسلام » : نمود، و در اثر توسل به آنها توبهاش قبول شد کدام است؟ فرمود
خداوند متعال توبهي آدم علیهالسلام را قبول فرمود. پس بنابر مفاد این روایت، حضرت علی و فاطمه علیهاالسلام از جمله کلمات
تعلیم شده میباشد. 4. حضرت علی و فاطمه علیهماالسلام از جمله افرادي هستند که خداوند متعال پیامبرش را مأمور نمود که با
نصاراي نجران مباهله کند، در مراسم مباهله شرکت داشتند. مسلم در صحیح خود، و ترمذي در صحیح خود، ابونعیم در دلایل،
صفحه 81 از 107
بیهقی در سنن خود، ابن ابیشیبه، سعید بن منصور، و عبد بن حمید، و ابنجریر، و ابنمنذر، حاکم در مستدرك، ابنمردویه، تفسیر
ثعلبی، واحدي در اسباب نزول، ابناسحاق در مغازي، موفق بن احمد، ابن المغازلی، حموینی، فصول مالکی، سیوطی در در منثور، و
در روایات اهل بیت علیهمالسلام آیهي مباهله را به حضرت علی و فاطمه و حسنین تفسیر نمودهاند، و در این آیهي کریمه [ صفحه
286 ] خداوند متعال رسول گرامی را امر نمود که علی را نفس خود بخواند، تا مردم بدانند که علی تالی مرتبهي نبوت ختمی و
ولایت عامه و زعامت کبرا و قیام به امر امت و سیاست است. 5. حضرت علی و فاطمه علیهماالسلام از جمله اهل بیت هستند که
237 ] خدا پلیدي را از اهل ] « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا » : درآیهي شریفه به آن تأکید شده است
بیت برده و آنان را پاك و مطهر کرده است. 6. علی- صلوات الله علیه- امیرالمؤمنین است. احمد بن حنبل در مسند خود از
ما انزلت آیۀ فیها یا » : ابنعباس، سیوطی در درالمنثور، و ابونعیم در حلیۀ الاولیاء از ابنعباس که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود
ایها الذین آمنوا الا و علی رأسها و امیرها؛ هیچ آیهاي نازل نشده در آن یا ایها الذین آمنوا باشد، مگر اینکه علی در رأس آن و امیر
علی مع الحق یدور معه حیثما » « علی باب مدینۀ العلم » ، 7. توصیف و ذکر مناقب این دو بزرگوار به لسانهاي مختلف «. آن میباشد
« و ما ینطق عن الهوي » و مناقب دیگر، پس با چنین توصیفهایی از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که « علی اقضی الامۀ » « دار
دربارهي این دو بزرگوار معلوم میشود که این دو بزرگوار، معصوم و از هر رجسی منزه هستند، از رجس طمع به بیتالمال
مسلمانان و یا مخفی داشتن حدیثی که از [ صفحه 287 ] رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیده باشند. آیا با وجود چنین امتیازهایی
چگونه متصور است اصرار در به دست آوردن فدکی بنماید که اصلا حق شخصی در آن نداشته باشد، و بلکه از بیتالمال و در
ملک عموم مسلمانان است!؟ آیا چنین عملی غصب اموال عمومی، یعنی فقیران و ایتام و ضعیفان نیست؟ آیا در مقابل چنین
درخواستی مولاي متقیان علیهالسلام با آن سختگیري که دربارهي فرمانداران خود در مورد بیتالمال داشت، چرا عکسالعمل نشان
نداد؟ و حالی که مطابق روایات عامه، مولاي متقیان تا زمان عمر فدك را مطالبه میفرمود و زهراي اطهر علیهاالسلام از ابوبکر
و گاهی به عنوان ارث مطالبه فرموده است. از طرف دیگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله با آن « نحله: پیشکش » گاهی به عنوان
شدت محبت که به هر دوي این بزرگوار داشتند- چنانچه گذشت- چگونه آنان را از واقعیت امر که فدك بیتالمال و از اموال
عمومی است مطلع نمیسازد، و آنان را از این حکم باعظمت- العیاذ بالله- بی اطلاع نگاه میدارد؟ و یا اینکه آن دو بزرگوار از این
حکم الهی اطلاع داشته، ولی در مقام عمل اعتنایی نداشته باشند. چنین احتمالی با بودن علی علیهالسلام باب مدینۀ العلم و نفس
الرسول و کسی که لحظهاي از حق جدا نمیشود و کسی که آیهي تطهیر در شأن خود و همسرش نازل شده و یا سیدة نساء العالمین
است، چگونه سازگار است؟ آیا میشود این خیال باطل را کرد که علی علیهالسلام و زهراي اطهر علیهاالسلام در اموال عمومی
تصرف عدوانی و به اسم ملک شخصی خود تصرف نمایند؟ آیا این سؤالبرانگیز نیست که چگونه این دو بزرگوار با وجود حدیثی
[ صفحه 288 ] که ابوبکر نقل میکند، چرا اصرار در برگرداندن فدك مینمایند؟ جواب تمام این سؤالها فقط یک پاسخ دارد و آن
این است که آن دو بزرگوار بخوبی میدانستند که چنین حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیامده بود، لذا با کمال اطمینان
خاطر و بی اعتنایی به آنچه ابوبکر نقل میکند، در مطالبهي سهم خود اصرار میورزیدند. اگر گفته شود که اصرار به مطالبه به
جهت آن بود که محکمهي قضایی بر طبق موازین اسلامی تشکیل نشده بود، و بدان جهت این دو بزرگوار اصرار در مطالبهي سهم
خود داشتند و اعتنایی به گفتار ابوبکر نمینمودند، و وجه عدم انطباق به موازین شرعی آن است که در این- جریان، ابوبکر مدعی
بود و هم او بود که به فدك استیلا داشت، بلکه میبایست با صدیقهي طاهره علیهاالسلام در محکمه حاضر بشوند، و قاضی این
محکمه هم باید کسی باشد که روایت را از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیده باشد نه خود ابابکر که مدعی است، و در این
جریان، ابوبکر مراعات این موازین اسلامی را ننمود و خود هم مدعی بود و هم قاضی. در جواب باید گفت که: این مقدمات
موجب نمیشود که زهراي اطهر علیهاالسلام چنانچه خود عامه گفته و نوشتهاند، ابوبکر را به کلی ترك نماید و تا روز وفاتش
صفحه 82 از 107
حاضر به ملاقات و گفتگو با وي نگردد، و میبایست این دو بزرگوار در صورت احتمال صدق این روایت- هرچند رد ابابکر با
موازین قضا مطابقت نداشته باشد- زهراي اطهر علیهاالسلام این گونه ابوبکر را ترك نکند و مولاي متقیان علیهالسلام با قاطعیت،
ابوبکر را غادر (فریبکار) و متجاوز و خائن نداند. چه اینکه بنا به [ صفحه 289 ] گفتهي عمر در جواب حضرت علی علیهالسلام و
فرأیتماه کاذبا آثما » : عباس، عموي پیامبر و علی علیهالسلام که به جهت مطالبهي ارث به نزد عمر رفته بودند، در جواب آنان گفت
یا اینکه در مورد خود میگوید: .« غادرا خائنا [ 238 ] ؛ پس شما دو نفر (ابابکر) را دروغگو، گناهکار، فریبکار، خائن میدانید
پس بنابراین با در دست «. فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا [ 239 ] ؛ شما من را دروغگو و گناهکار و فریبکار و خائن میدانید »
داشتن مقام و قداست صدیقهي طاهره علیهاالسلام و مولاي متقیان علیهالسلام و اینکه آنان التزام کامل به احکام شریعت طاهره
دارند، ایجاب میکند که چون بر احکام قرآن و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از همه بالاتر احاطه داشتند، یقین به کذب
روایت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله داشتند و اندك اعتباري به آن قائل نبودند. علاوه بر این دلیلها، اعتبار عقلی هم حکم
میکند که فاطمهي زهرا علیهاالسلام و اهل بیت میبایست قبل از همه کس این حدیث را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیده
و انذر عشیرتک الاقربین؛ بستگان نزدیک خود را دعوت و » باشند، زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حکم آیهي شریفهي
میبایست ممنوعیت انبیا را از ارث گذاشتن را به عشیره و بستگان نزدیک خود میفرمود، تا مبادا آنان بر خلاف حق .« انذار کن
اقامه دعوي نمایند، [ صفحه 290 ] دعوایی که قرنهاست میان بزرگان سر و صدا انداخته. در تأیید مطلب فوق میبینیم هیچ یک از
زوجات پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از عایشه خبردار نبودند، چون همسران رسول صلی الله علیه و آله خواستند شخصی را پیش
عثمان فرستاده و میراث خود را از خلیفه درخواست کنند، در پاسخ آنان عایشه گفت: مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نگفت:
عمر به علی و عباس گفت: ابوبکر براي من » : 240 ] . احمد بن حنبل در مسند خود در حدیثی گفت ] «. لانورث، ما ترکنا صدقۀ »
حدیث کرد و قسم خورد که راست میگوید که او شنیده است پیامبر صلی الله علیه و آله ارث نمیگذارد و هرچه از او میراث باقی
اگر واقعا چنین روایتی را عمر و دیگران از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند، «. بماند مال مستمندان مسلمین و مساکین است
دیگر لازم نبود که ابوبکر قسم یاد کند که او راست میگوید! و شاهد بر این مطلب، گفتهي عایشه (دختر ابوبکر) است. در صواعق
ابن حجر و کنزالعمال و مختصر کنزالعمال، در فضایل ابوبکر آمده است که ابوالقاسم بغوي و ابوبکر در غیلانیات و ابنعساکر از
مردم در میراث رسول خدا صلی الله علیه و آله اختلاف کردند، و در نزد کسی در این مورد علمی » : عایشه نقل کردهاند که
(حدیثی) پیدا نکردند، فقط ابوبکر گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: انا معاشر الانبیاء لانورث، [ صفحه
ان عمر ناشد علیا و العباس بالله » : اگر گفته شود در روایتی که در صحیح بخاري، مالک بن اوس میگوید «. 291 ] ما ترکناه صدقۀ
انهما هل یعلمان ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: لانورث ما ترکناه صدقۀ فقالا نعم [ 241 ] ؛ عمر، علی و عباس را به خدا قسم
از «. داد که آیا آنان میدانند که رسول خدا فرمود: ما ارث نمیگذاریم، هرچه باقی گذاشتیم صدقه است؟ در جواب گفتند: آري
این فراز استفاده میشود که بجز ابوبکر، دیگران هم از پیامبر صلی الله علیه و آله این روایت را شنیده بودند. در پاسخ گفته میشود
که: این روایت قرینهي کذبش در خود آن نهفته است زیرا در صدر روایت مالک بن اوس نقل میکند که عمر از عباس و علی به
جئتنی یا عباس تسألنی نصیبک » : مضمون روایت اقرار گرفت و در ذیل آن آمده که عمر در مقام سرزنش آن دو بزرگوار میگوید
من ابن اخیک، و جائنی هذا (یرید علیا) یرید نصیب امرأته من ابیها! [ 242 ] ؛ آمدي اي عباس و از من سهم پسر برادرت را مطالبه
با قطع نظر از مقام عصمت مولاي متقیان علیهالسلام مقام زهد و «! میکنی، و این (علی) آمده و از من نصیب زنش را مطالبه میکند
تقواي آن بزرگوار به هیچ منصفی پوشیده نیست، بنابراین چگونه متصور است که آن بزرگوار با علم به اینکه رسول الله صلی الله
علیه و آله حکم خدا را در ممنوعیت [ صفحه 292 ] انبیا از موروث بودن، و اینکه متروکات آنان صدقهي عامه و به همهي مسلمانان
تعلق دارد، میدانسته و معالوصف درخواست ارث کند و آن را از مسلمانان غصب نماید! و این خیلی بدتر از غصب ملک شخصی
صفحه 83 از 107
است، زیرا مسلمانان مشتمل بر فقیر و زمینگیر و یتیم و مسکین است، و چگونه متصور است که علی در غصب حقوق یک مشت
ضعیف و ناتوان، چندین سال تا زمان عمر پافشاري کند!؟ فرضا کسی در مقام زهد و تقواي مولا از روي خیانت شک آورد، اما در
اینکه علی علیهالسلام و عباس داراي شرافت و آبرومند و اینکه مقید بودند که آبروشان نرود بودهاند و در آن شکی نیست، چگونه
با اعتراف به روایت لانورث... و مطالبهي فدك با آبروي خود بازي میکنند!؟ زیرا معنا و مفهوم چنین عملی این است که ایها
المسلمون! این چند سال پافشاري ما در مطالبهي فدك- با اینکه روایت را شنیده و حکم الله را میدانستیم- راه خطا بوده و هدف از
مخالفت چندین ساله، دستیابی به اموال مسلمانان و اکل مال بر باطل بوده!! راستی باید پرسید: کدام صاحب شعوري حتی از طبقات
پایین جامعه عمدا کاري میکند که آبرو و حیثیت خود را متزلزل سازد!؟ سبحان الله! چنین فردي که چنین قصدي دارد، چرا عمر او
را کاندید خلافت مسلمانان مینماید!؟ مگر میشود غاصب را امین معین نمود!؟ ابنحجر عسقلانی متوجه این تناقض عجیب در این
در مضمون این [ صفحه 293 ] روایت اشکال شدید است، زیرا اصل .«... و فی ذلک اشکال شدید » : روایت شده و چنین میگوید
پس اگر این حدیث را از پیامبر شنیده بودند، پس چرا .«... لانورث » : داستان این است که عباس و علی میدانستند که پیامبر فرموده
او را از ابوبکر مطالبه میکردند؟ و اگر از ابوبکر شنیده و در زمان او به طوري که بر ایشان اطمینان حاصل شده که این روایت از
243 ] . اگر گفته شود که عمر، عثمان و ] «؟ پیامبر صلی الله علیه و آله است، پس چگونه و چرا او را از عمر مطالبه میکردند
عبدالرحمن و زبیر و سعد بن ابیوقاص را مانند علی و عباس سوگند داد، آنان هم تصدیق نمودند که این خبر از رسول خدا صلی
الله علیه و آله است، پس خبر واحد نشد و از چند طریق ثابت میشود. در پاسخ گفته میشود: در روایت مالک بن اوس چنین
« لانورث ما ترکناه صدقۀ » : انشدکم بالله الذي باذنه تقوم السمآء و الارض هل تعملون ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال » : آمده
244 ] . در این فراز میگوید که: عمر سوگند داد که آیا این روایت را از پیامبر میدانید؟ آنان در جواب گفتند: آري. سؤال از علم ]
است نه از شنیدن، آنان نیز به اعتماد روایت ابوبکر گفتند که: میدانیم، پیامبر صلی الله علیه و آله چنین روایتی را فرموده است،
علاوه بر اینکه این عده متهم هستند و دربارهي حضرت علی علیهالسلام عداوت باطنی داشتند، و شهادت چنین افرادي قابل اعتماد
نیست. [ صفحه 294 ] سؤال دیگري که ممکن است پیش آید، در این باره روایت دیگري هم هست که اثبات میکند که متروکات
لایقتسم ورثتی دینارا، ما ترکت بعد » : پیامبر صدقه است، و آن روایت ابوهریره از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمود
نفقۀ نسائی و مؤونۀ عاملی، فهو صدقۀ [ 245 ] ؛ ورثهي من نباید طلا را تقسیم نمایند، آنچه باقی میماند پس از نفقهي عیال و مخارج
پاسخ از این روایت این است که این روایت با آنچه آنان از ابوبکر روایت میکنند در تعارض «. عامل من، همهاش صدقه است
است؛ چه اینکه اگر روایت ابوبکر این است که کل ماترك پیامبر صدقه است، به چه مناسبت نفقهي نساء و عامل استثنا شده، و اگر
گفته شود که از روایت ابوبکر نفقه نساء و نفقهي عامل به طور تخصیص خارج شده، جواب این است: سبحان الله! چگونه پیامبر
براي عامل و نفقهي همسران پیشبینی فرموده، اما به بضعهي (پارهي تن) خود فکري نکرده!؟ و این حدیث دروغ است از ناحیه
ابیهریره به خاطر تقرب به خلفا و حاکمان. پس با در دست داشتن این قراین قطعی روایت خلیفه از اعتبار ساقط میشود.
مقام دوم
بر فرض اینکه حدیث از حیث سند اشکالی نداشته باشد، متن [ صفحه 295 ] حدیث به آنچه ابوبکر به او استشهاد نموده دلالت
ندارد، زیرا متبادر از حدیث مزبور، خبر است نه انشا [ 246 ] ؛ یعنی انبیا به مناسبت مقام زهد و ورع که دارند، آنچه از مال دنیا در
اختیار دارند در راه خدا به مصرف میرسانند و چیزي از متروکات مالی باقی نمیگذارند، زیرا مقام شامخ آنان اقتضا دارد که
اهمیتی به جمع مال ندهند، و آنچه مناسب مقام انبیاست، عبارت از میراث علم و حکمت است، نه مال و باغ و زمین، و بر این نکته
این جملهها خبر از «. لانورث ذهبا و لافضۀ و لادارا و لاعقارا و انما نورث الکتاب و الحکمۀ و العلم و النبوة » : در حدیث تصریح شده
صفحه 84 از 107
شأن رفیع خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سایر انبیا علیهمالسلام میدهد، و کاشف از ارادهي قانونی و تشریعی نیست که ما
انبیا به عنوان ارث چیزي را باقی نمیگذاریم و آنان از قانون کلی ارث مستثنا باشند، یعنی آن قدر شرافت و بزرگواري دارند که
آنچه دارند در راه خدا میدهند، دیگر موضوعی براي ارث باقی نمیماند. قرینهي دیگر اینکه این حدیث، خبر است نه انشا؛ از
متروکات مهم از قبیل: طلا و نقره و خانه و ملک اسم میبرد و این مناسب مقام خبر است، و اگر انشا بود مناسبت مقام ایجاب
نحن معاشر الانبیاء لانورث حتی التافه القلیل؛ ما طایفهي انبیا ارث نمیگذاریم، » : میکرد که حقیرترین مال را ذکر نماید، به این بیان
صفحه 296 ] اگر اشکال شود مناسب مقام شارعیت و قانونگذاري رسول اکرم صلی الله علیه و ] «. حتی اشیاي بی ارزش و قلیل را
آله آن است که همواره در مقام انشا باشد نه خبر، جواب آن است که: انشا در این مقام بی ثمر است، زیرا فرض این است که در
حال حیات پیامبر صلی الله علیه و آله به جز ذات شریفش پیامبري نبود تا تعبیر به جمع شود، و از تعبیر جمع به دست میآید که مراد
پیامبر گزارش عملکرد انبیاست، و اگر مراد شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشد، آن وقت وجهی براي تعبیر به جمیع نمیماند
و تعبیر بدون حکمت میشود. اگر گفته شود: در صورت خبر بودن کذب لازم میآید، زیرا بودند از انبیا، مانند سلیمان بن داوود
که متروکات داشتند، جواب آن است که این قبیل اخبار خبر از قاعدهي عقلی نیست که استثناپذیر نباشد، بلکه بر اساس اکثریت
جاري است و خروج یک فرد یا چندین فرد مضر نیست. اما اینکه خلیفه گفت: بازپس گیري فدك به اجماع مسلمانان بود! در
جواب گفته میشود: لابد مراد از اجماع، سکوت مردم است وگرنه کجا با مردم مشورت کردند تا مردم رأي بدهند!؟ وانگهی این
چه اجماعی است که بزرگان صحابه، مانند سلمان و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و همهي بنیهاشم شرکت نداشتند! [ صفحه